گلها همه آفتابگردانند

هر چه دارم یا ندارم هیچ هیچ
ابر پربارم، نبارم هیچ هیچ

از تهی سرشار و از خالی پرم
چون حبابی هر چه دارم هیچ هیچ

عهد بستم با تو از عهد قدیم
آن همه قول و قرارم هیچ هیچ

هر چه بودم با تو بودم آن همه
آنچه اینک در شمارم هیچ هیچ

رو به روی آفتاب روی تو
ذره‌ام، گردم، غبارم، هیچ هیچ

با تسلسل دور باطل می‌زنم
سرد و سرگردان، مدارم هیچ هیچ

برگهایی پاره از تقویم پار
کهنه و بی‌اعتبارم، هیچ هیچ

هیچ اگر گفتم جوابم هیچ بود
ناله‌ای در کوهسارم، هیچ هیچ

. . .